- شانه زدن (خَ بُزَ / زِ بُ دَ)
آرایش کردن موی با شانه. (بهار عجم). زدن شانه به زلف تا تارها از هم باز گردد و نرم و خوار شود:
دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
شهیدی قمی (مجموعۀ مترادفات).
سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح اﷲ شأنه گفتم.
کمال خجندی (از بهار عجم).
گه شانه زند در زلف، گه سرمه کشد در چشم.
آرزو (از ارمغان آصفی).
به گیسوی موجش نسیم هوس
زند شانۀ تازگی، هرنفس.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
، قرار دادن شانه بر گیسو استواری را یا زیبائی را، بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
دمی که خواهم از او بوسه زلف شانه کند
رهد ز شانه زدن تافتن بهانه کند.
شهیدی قمی (مجموعۀ مترادفات).
سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح اﷲ شأنه گفتم.
کمال خجندی (از بهار عجم).
گه شانه زند در زلف، گه سرمه کشد در چشم.
آرزو (از ارمغان آصفی).
به گیسوی موجش نسیم هوس
زند شانۀ تازگی، هرنفس.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
، قرار دادن شانه بر گیسو استواری را یا زیبائی را، بمعنی مضایقه نمودن است. (بهار عجم)
